حسرت کشیدم
وقتی که دیدم
من مادری را
همراه فرزند
این جا و آن جا
آهی کشیدم
تنهای تنها
وقتی که دوستان
رفتند و گفتند :
دیر است و مادر
دلواپسمان
اشکم فرو ریخت
بر روی خاکی
ای غم ببار این
خاک عزیزی است
در هم کشیده
اوج غرورم
در زیر این خاک
سنگ صبورم
نظرات شما عزیزان: